تاریخ : شنبه, ۱ اردیبهشت , ۱۴۰۳ 12 شوال 1445 Saturday, 20 April , 2024
21

مرثیه های ناتمام زنان این قبیله

  • کد خبر : 4233
  • ۰۱ آبان ۱۳۹۸ - ۷:۲۶
مرثیه های ناتمام زنان این قبیله

مرثیه های ناتمام زنانِ این قبیله نویسنده: علی ذکوی تا حالا زن چوپانی را دیده اید که در تمام عمرش حتی کرم ضد آفتاب هم استفاده نکرده باشد چه برسد به  عینک آفتابی چند میلیونی و هزار و یک آرایش و عمل زیبایی دیگر. لباسهای پاره و وصله خورده و رنگ و رو رفته اش […]

مرثیه های ناتمام زنانِ این قبیله

نویسنده: علی ذکوی

تا حالا زن چوپانی را دیده اید که در تمام عمرش حتی کرم ضد آفتاب هم استفاده نکرده باشد چه برسد به  عینک آفتابی چند میلیونی و هزار و یک آرایش و عمل زیبایی دیگر. لباسهای پاره و وصله خورده و رنگ و رو رفته اش را دیده اید؟

صورت چروکیده و غصه دارش، دستهای پینه بسته اش و گریه های بی کسی اش را دیده اید یا شنیده اید؟

 زنی که دیروز از بلندای بادِرِنگون یا هرجای دیگر برای چیدن یک مشت کلخنگ سقوط کرد از عالم‌ و آدم ناامید شده بود. از رییس جمهور، وزیر، وکیل، اداره جات وحتی از ما. 

در واقع اول از همه، از ما ناامید شده بود. هزاران انسان دیگر دقیقا همین بیخ گوش ما، سالهاست که از ما ناامید شده اند.

Image processed by CodeCarvings Piczard ### FREE Community Edition ### on 2017-06-06 11:45:46Z | http://piczard.com | http://codecarvings.com

دلمان خوش است که مطالبه گریم. دلمان خوش است که در دعوای اصلاح طلب و اصول گرا طرفِ درست ایستاده ایم‌ دلمان خوش است چهارتا فحش به چندتا مسئول می دهیم. اما هیچ سهمی از این همه بدهکاری برای خودمان قائل نیستیم.

 زنی که برای چیدن کلخنگ رفته بود کوهنورد نبود. از سر بیکاری، خوش خیالی و تفریح نرفته بود کودک معلولی دارد و دستی تهی. رفته بود تا روزی اش را مستقیما از خدا بخواهد.

 مشقت بلندای کوه، صخره های سخت و راه ناهموار را به جان خریده بود تا شاید مقداری  کلخنگ، به راننده ی یک خودروی مدل بالای اروندی که به زحمت شیشه ی دودی ماشینش را پایین می دهد بفروشد تا بلکه کمی از رنجهای فرزند علیلش بکاهد. 

رفته بود به کوه تا کلخنگ بیاورد و بفروشد تا دزدی نکند تا از دیوار مردم بالا نرود تا اختلاس نکند تا رانت نخورد تا پارتی ای جز خدا دست و پا نکند. گویا هیچ سهمی، از این دنیا، از این مملکت و از این همه شرکت و کارخانه و معدن و نفت و هزار یک ثروت خدادادی این سفره ی بی انتها ندارد.

آری! پشت کوهی ها به کوه پناه می برند که شاید فلسفه ی خلقت کوه همیشه همین بوده است. پناهی برای درماندگان. 

این آخرین زن، از این دست نبوده و نیست. این قوم، زنانِ بی کس و کار زیادی دارد که یا سوخته اند یا دق کرده اند یا زنده به گور رفته اند و  ما هیچ حقی در زندگی برای آنان قائل نبوده و نیستیم.

یک روز که از کنار یکی از همین زنان پوست براستخوان مانده گذشتید. از کنار یکی از هزاران زنی که هرگز به خودی خود، و بدون نام پدر و همسرشان، هویتی برایشان، معنا نمی کنیم. یکی از همانها که از چوپانی که برمی گردند باید غذا بپزند و بچه داری کنند برای لحظاتی قوه خیالتان را به مَحالستان خودساخته  پرواز بدهید.

 لباسهای میلیون دلاری بر تنش بپوشانید. به نشانه ی عمل زیبایی، چسبی بر بینی اش بچسبانید. یک عینک آفتابی هزار دلاری بر چشمانش بزنید و یک گردنبند طلای الماس نشان بر گردنش بیاویزید و با سویچِ یک فِراری آخرین مدل در لابیِ  هتل هیلتون عکسی از او بگیرید تا در حالی که آماده برگشت از مسافرت است تا  پشت میز مدیریت یکی از بزرگترین شرکتهای دنیا بنشیند و آخرین سلفی های اینستاگرامی اش را به اشتراک بگذارد از خنده سرشار شوق و رضایت از زنده بودن است. اما نه شما هرگز به او حق  داشتنِ چنین آرزویی می دهید نه حالا که از این دنیا رفته است بیش از دو خط خبر، حقی برای زندگی و حتی تشییعی شایسته برای او قائلید. بگذریم‌. از فلان سلبریتی چه خبر؟ از ستایش، مهدی مظفری و…

 

لینک کوتاه : https://mongashtpress.ir/?p=4233

برچسب ها

نوشته های مشابه

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.