تاریخ : پنج شنبه, ۳۰ فروردین , ۱۴۰۳ 10 شوال 1445 Thursday, 18 April , 2024
12

همسر شهید مدافع حرم مجتبی زکوی زاده؛  مجتبی میگفت هر جایی از دنیا رهبری بگوید می جنگم/ از همان شروع زندگی مشترکمان می دانستم شهید می شود

  • کد خبر : 2649
  • ۱۵ مهر ۱۳۹۷ - ۱۴:۵۲
همسر شهید مدافع حرم مجتبی زکوی زاده؛   مجتبی میگفت هر جایی از دنیا رهبری بگوید می جنگم/ از همان شروع زندگی مشترکمان می دانستم شهید می شود

همسر شهید مدافع حرم مجتبی زکوی زاده؛  مجتبی میگفت هر جایی از دنیا رهبری بگوید می جنگم/ از همان شروع زندگی مشترکمان می دانستم شهید می شود.   علی طهماسبی _انگشت پرس/ بهمن ۱۳۸۹ بود که جنگ داخلی سوریه با حمایت های آمریکا و رژیم غاصب صهیونیستی و پول های برخی از کشورهای عرب نشین […]

همسر شهید مدافع حرم مجتبی زکوی زاده؛ 

مجتبی میگفت هر جایی از دنیا رهبری بگوید می جنگم/ از همان شروع زندگی مشترکمان می دانستم شهید می شود.

 

علی طهماسبی _انگشت پرس/ بهمن ۱۳۸۹ بود که جنگ داخلی سوریه با حمایت های آمریکا و رژیم غاصب صهیونیستی و پول های برخی از کشورهای عرب نشین حاشیه ی خلیج فارس برای محاصره ی کشورمان و همچنین قطع راه ارتباطی با جبهه ی مقاومت و حزب الله در لبنان آغاز شد. از آن پس جوانان مومن و شهادت طلب ایرانی برای دفاع از حرم اهل بیت (ع) و حفظ عمق استراتژیک کشورمان عازم کشور سوریه شدند. ریاست بنیاد شهید کشور در آخرین مصاحبه خود در سال اسفند ۹۵ اعلام کرد: کشورمان برای حفاظت از حریم اهل بیت(ع) در کشور سوریه تاکنون ۲۱۰۰ شهید مدافع حرم را تقدیم کرده است. ۶۲ تن از این شهدای عزتمند خوزستانی هستند که ۵ نفر از این بزرگواران در شهرستان باغملک متولد شده اند. برای مصاحبه از قلعه تل راهی باغملک و روستایی که چُلچُلَک نام دارد شدیم، در نگاه نخست و با دیدن گاو آهن هایی که جلوی درب منازل هستند می توان فهمید که شغل اکثر مردم این روستا کشاورزی است. این روستا زادگاه شهید مدافع حرم مجتبی زکوی زاده است وی اولین شهید مدافع حرم شهرستان باغملک و تیپ تکاوران امام حسن مجتبی (ع) بهبهان است که سال نود و چهار با ۳۲ سال سن در حلب سوریه شربت شهادت را نوشید، علاقه ی فراوان به شهادت و شوخ طبعی،از جمله ویژگی های برجسته ی این شهید بود؛ با همسر شهید به گفتگو نشستیم و از وقایع قبل و پس از شهادت شهید زکوی زاده پرسیدیم

 

همرزمان شهید زکوی زاده در مصاحبه ها شهید را انسانی خوشرو و مهربان توصیف می کنند لطفا در این باره برایمان توضیح بدهید؟

 

مجتبی در همه حال شوخ طبع بود. چشمان روشن و صورتی نورانی و شاداب داشت، هر وقت از مقابل ساختمان بنیاد شهید باغملک عبور می کردیم با شوخی می گفت خانم این آدرس را حفظ کن بعد از شهادت من مسیرت زیاد به اینجا می خورد، من متوجه می شدم که حرفش جدی است اما برای اینکه ناراحتم نکند باشوخی و خنده می گفت. حتی در خود سوریه دوستانش می گفتند برخی اوقات که در منطقه ی عملیاتی راه را گم می کردیم،در عین عصبانیت همه ی ما ،شهید زکوی با لبخند می گفت نترسید راه ما به سمت بهشت است گم نمی شویم. شدیدا بر حفظ حجاب تاکید داشت و به اقوام می گفت چادر حضرت زهرا(س) را از سر برندارید.

در کار کشاورزی عصای دست پدرش بود. بخاطر اینکه سروان تکاور شاغل در تیپ تکاوران سپاه بهبهان بود در بهبهان زندگی می کردیم اما در زمان برداشت محصولات کشاورزی به روستا می آمد و کارهای کشاورزی پدرش را انجام می داد. با ایمان بود و مردم دار،بسیار مهربان و در تصمیم گیری قاطع بود؛ بخصوص در انتخابات مجلس به فامیل  می گفت به نامزدهای شایسته رای بدهید، نماینده باید متخصص باشد تا به کشور و نظام خدمت کند. علاقه ی خاصی به خواندن روایات ائمه و کتاب های دکتر شریعتی داشت و همیشه مطالعه می کرد.

 

از فرزندانتان بگویید چند فرزند دارید؟ بهانه ی پدرشان را نمی گیرند؟

 

۲۶ اسفند ۸۶ عقد کردیم و یک سال بعد که از دانشگاه افسری امام حسین(ع) فارغ التحصیل شد ازدواج کردیم، دو دختر یادگار مجتبی هستند،ریحانه دختر بزرگمان کلاس چهارم دبستان و فاطمه کلاس دوم دبستان است. بعضی وقت ها که در مدرسه و بیرون از خانه دلگیر می شوند در خانه گریه می کنند و می گویند چرا بیدارمان نکردی تا نگذاریم بابا به سوریه برود.

از نحوه ی رفتن شهید به سوریه بگویید آیا ممانعت نکردید؟

 

سال نود و چهار بود که بصورت داوطلبانه و با اختیار خودش اقدام به ثبت نام کرد؛ برای من رفتن مجتبی به ماموریت عادی شده بود؛ همیشه ماموریت می رفت، ارومیه ، کرمانشاه و جاهای مختلف کشور. وضعیت سوریه خیلی ترسناک بود اما من به ماموریت رفتن مجتبی عادت کرده بودم و سفر سوریه را هم یک ماموریت می دیدم؛همیشه به من می گفت این راه و وظیفه ی من است مخالفت نکنید.

آنقدر نجیب بود و حرمت پدر و مادرش را داشت که برای اینکه ناراحت نشوند و از رفتنش ممانعت نکنند،به پدر و مادرش چیزی از رفتن به سوریه نگفت،به آنها گفته بود برای تامین امنیت زائرین اربعین می روم، پدرش گفت خب من را هم با خودت ببر زیارت،گفت باشه برگشتم با همدیگر به زیارت می رویم.

وقتی برای گرفتن بلیط پرواز از اهواز به تهران اقدام کرد،پدرش گفت : مجتبی عراق که نزدیک اهواز است پس چرا باید به تهران بروی؟ شهید گفت بابا ماموریت است باید از این طریق به عراق بروم؛ پدرش صورتش را بوسید و گفت بسلامتی،من هم برای اینکه خانواده اش ناراحت نشوند حرفی نزدم، ۲۶ آبان ۹۴ از اهواز به تهران پرواز داشت و همان شب از تهران به سمت سوریه، روز بعد با موبایلش تماس گرفتیم اما جواب نداد.پدرش نگران شد و به همکارانش زنگ زد وقتی به او گفتند که مجتبی به سوریه رفته است،دستش را بر سر کوبید و گفت “ای وای کُرم دیه نی وَر گَرده” «پسرم برنمی گرده.شهید میشه»همه ی خانواده به گریه افتادیم.داغ فرزند سخت است،بخصوص مجتبی که پدرش بشدت او را دوست داشت. اما با جود این عشق پدرش همیشه با چشمان گریان می گوید پسرم عاشق شهادت بود و به آرزویش رسید.

از سوریه تماس می گرفتند؟

 

همسرشهید: بله تماس می گرفت، با همه ی اعضای خانواده صحبت می کرد اما از اوضاع سوریه نمی گفت چون ملاحظات امنیتی داشت، ما همیشه نگران بودیم و استرس داشتیم؛ اخبار تکفیری ها و وحشی گری هایشان را در رسانه ها می دیدیم. برای آرام کردن ما می گفت اوضاع خوب است، نگران نباشید، و از حوادث روزمره و فعالیتش در حلب صحبتی نمی کرد آخرین تماسی که با ما گرفت صبح شهادتش بود.(گریه ی همسر شهید )

 

نحوه ی شهادتشان چگونه بود؟

 

هم رزمانشان گفتند در حین عملیات در حومه حلب به همراه سه نفر از دوستانش در خودرو بودند که با اصابت گلوله ی آر پی چی به خودرو شهید شدند.۱۰ آذر ۹۴ یک روز قبل از اربعین امام حسین (ع).

 

چگونه از شهادتش آگاه شدید؟

 

همسر شهید: اول از مردم و همسایه ها شنیدیم. می گفتند در واتساپ عکس مجتبی را منتشر کرده اند که در سوریه شهید شده است.خواب و خوراک نداشتیم. با سپاه بهبهان تماس می گرفتیم می گفتند خبری نشده نگران نباشید.فامیل و همسایه ها در خانه جمع می شدند و همه پیگیر ماجرا بودند.از سه شنبه تا جمعه ناله می کردیم و بی تاب بودیم. روز جمعه با یکی از همکارانش تماس گرفتیم، التماسش کردیم که حقیقت را بگوید. پدر شهید به همکار مجتی گفت می گویند مادر عزیز است،جان مادرت حقیقت را بگو! قسم خورد که نمی داند. تا اینکه ساعاتی بعد از سپاه بهبهان زنگ زدند و خبر شهادت را تایید کردند.

 

اگر به زمان قبل از شهادت برگردیم آیا مانع از رفتنش به سوریه نمی شدید؟

 

همسر شهید: پاسخ این سوال برای من سخت است ، زیرا یک خانم وقتی همسرش را از دست می دهد ادامه زندگی برایش سخت می شود. شاید برخی ها بگویند شما تلاشی برای مانع شدن از رفتنش نکردید.اما واقعیت این است که شهید تصمیمش را گرفته بود و فراتر از آن من از رفتار و گفتارش متوجه شده بودم که شهید می شود و کسی جلودارش نبود.من نمی توانستم مانع از رفتن مجتبی بشوم. شهید بخاطر عشق و علاقه خودش و دفاع از حرم اهل بیت راهی شد.از روزی که با او ازدواج کردم همیشه می گفت پایان کار من شهادت است و شما باید با این موضوع کنار بیایید.

 

برخی می گویند در دفاع مقدس عراق به ایران حمله کرد و ما برای کشور خود جنگیدیم، اما این جنگ در سوریه بود! آیا تا کنون به این فکر کردید که جنگ سوریه به ما چه ارتباطی دارد و چرا شوهر من باید به جنگ برود؟

 

نه، خیر ، زیرا اگر امثال همسر من نمی رفتند جنگ به کشور ما کشیده می شد و الان ما این آرامش و امنیت را نداشتیم.همسرم رفت تا ما آرامش داشته باشیم و اگر جنگی رخ دهد همه ما باید پیش قدم شویم.شهید نیز همین دیدگاه را داشت. خودش را مکلف می دید که مطیع رهبری باشد و می گفت هرجای دنیا که رهبرم بگوید می جنگم.

 

شما از سختی های زندگی همسران شهید گفتید لطفا برایمان بیشتر توضیح بدهید؟

 

بعد از مجتبی تنها شدیم. در محیط های کوچک به دلیل مسائل خاص اجتماعی و فرهنگی، زندگی برای زنی که تنهاست کمی مشکل می شود. نزدیک به دوسال پس از شهادتت مجتبی با برادر کوچکترش ازدواج کردم تا به همراه دخترانم سرپرستی داشته باشیم.مسئولین برای اشتغال همسرم قول هایی دادند که متاسفانه تا کنون محقق نشده است.

 

در پایان از مسئولین چه در خواستی دارید؟

 

همسرشهید: مسئولین شهرستان گاهی سر می زنند اما تا کنون هیچ مسئول ارشدی از استان به دیدار ما نیامده است. حتی هنگام شهادت و خاکسپاری شهید هم نیامدند. پدر شهید بعد از شنیدن خبر شهادت از ناحیه ی دست فلج شده است.و مادرش از بیماری رنج می برد.من انتظاری ندارم؛ فقط اینکه خانواده ی شهید احساس تنهایی می کنند امیدوارم به آنها سر بزنند و پیگیر احوالشان شوند.

 

 

لینک کوتاه : https://mongashtpress.ir/?p=2649

برچسب ها

نوشته های مشابه

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.