یادداشت سفر
دوپل می دونید چیه؟ نام فارسی اش را نمی دانم ولی شاید تغییر یافته ی دوغ-پلو باشد.به هرحال مخلوطی است از دوغ و برنج پخته شده، که قدیما در مجمعه های بزرگ می ریختند ووسطش را کمی گود می کردند، درون گودی روغن حیوانی می ریختند و جلوی تمام اعضای خانواده می گذاشتند اوایل فقط بادست می خوردند و این اوخر باقاشق. لقمه را ابتدا درون روغن می زدند و بعد به دهان می گذاردند. از اینجا به بعد یادآوری داستان طنزی در این زمینه خالی از لطف نیست:
چهار نفر که هر کدام اهل یکی از شهر های ایران بودند با هم دور مجمعه ی دوپل نشستند.موقع خوردن غدا هر کس مصرع شعری در باره زادگاه خود می گفت و تمام روغن را به سمت خود می کشید.شیرازی گفت :(آب رکن آباد ما از سنگ می آید برون) وشروع به بردن روغن کرداصفهانی گفت :(از سپاهان میوه هفت رنگ می آید برون) و…خراسانی گفت:(از خراسان هم چو من سرهنگ میآید برون ) و… لری هم در میان این جمع بود که دید اگر دیر بجنبد تمام روغن و دوپل راخورده اند گفت:(ای مردمون بی حیا،شهرما هپله هپووه) و باسرعت دستش را داخل غذا فرو برد و همه ی روغن و دوپل را با هم مخلوط کرد.
امروز از کنار کارون ۴ که رد شدم دیگر اثری از کارون ندیدم جویباری بی رمق بود که با خستگی و بی حوصلگی تمام اگر قدرتی در برابر جاذبه ی زمین می داشت چه بسا که سربالا می رفت و برای همیشه از داغ این همه نامردمی ها در سرچشمه اش پنهان می شد تادیگر شاهد این همه قورباغه هایی که ابو عطا می خوانند نباشد.آری کارون ما همان دوپلی است که هر کس با مصرعی، بخشی از آن را به سمت خودش کشید و دیگر کسی نداریم تا لااقل با همان منطق “هپله هپو”سهمی از آن را، برای حاشیه نشینان هزاران ساله اش نگه دارد. این نتیجه ی سهم خواهی های منفعت طلبانه و جاه طلبانه ی غوغاسالارانی است که منافع خوزستان را زیرچکمه های امپراطوری دروغ و تقلب له کرده اند تا نصیب ما از خوزستان گرد و خاک و بوی گاز و بیکاری و مهاجرت باشد.
علی ذکوی